بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟

ساخت وبلاگ
یک: درویش یا علی (ع)...گویم وندارم برای خویش. .. دنیای پربرق وزر  ..ولی...علی (ع) رادارم... دو: میان خاک هانمی شود دفن جسم من... وطن بزرگ است. ..ومن برای خاک وطن...کشته بودم خودرا. ... سه: بیرون چشم تو...صدسال زندگی. .. من...ان انی زنده ام. ..که میان دیده ی توام. .. چهار: عباس(ع)بگویم وابوالفضل بخوانمت. .. ان عقل که گفت. ..برو حسین از تن تواست. .. پنج: اقای دکتر نگاهی به من انداخت و گفت: ماده ی فلان فلانیم...خون خانم پایین امده باید گوجه فرنگی وموز بخورن. ..لطف کنید باسرم!گفتم:اشکالی نداره حالااینجاخوابیده ایم. ..تزریق کنید!... دیدم یکهو یک سرم اوردند به اندازه وقامت بچه ی دوساله! ...صدایم درامد ببخشبد این چیه؟...گفتند:هیچی!...فلان فلانیم خون شما کم است...این همه اش باید تا دوساعت دیگر وارد خون شماشود.... من به دکتر ایمان داشتم....خوش سیما. ...جوان وقدبلندبود...ومدارکش رابا مهر فرانسه دریافت کرده بود...بعداز کنکاش دررگ من. ..ماده فلان فلانیم واردرگ هایم شدکه چشم تان روزبد نبیند....فکرکردم دیگر دست ندارم ویکی دارد باتبر رگ وریشه های دستم رامی زند...شاسی زنگ پرستاررازدم...خانم امد:بله... بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک: باز از زبان تو می شنوم شکایت خود! چگونه قاضی خود باشم. ..؟که خودرا قربانی تو میدانم!!! دو: نبردسختی بود....بین من وتو... توتصمیم به رفتن داشتی ومن قصدبه ماندن! سه: قلب عمل داشت ورعایتش نمی کردی!... روزی هزاربار عشق توراکشته بود...ولی دیگرزنده ماندنش...خواب است...! چهار: وای...ازان روزی که ازبیدادتوناله کنم!... صدهزاران نی درون من...اتش هازنند...عشق.... پنج: روشندلی بودم که می خواندم کتاب شعرچشمانت. .. چشم هایم کور بودند...سال هاو...خواننده ات بودم! !! شش: مزار شش گوشه ات برای من...سفری ست...به کوی "او" "او"که عشق توهم بود...برایمان چه مشترکی ست!!! هفت: سپیدشدموی من ومهدی(ع)ندیده است مرا ؟ چگونه عشق نبازم؟...برنده گی عشق. ...باختن نیست؟... هشت:(برای موهایت)... بیاوخانه ام خراب کن ای نسیم سیاه... که لابه لای تو بوی عشق کند. ..تمام تنم! نه: درترافیک...پرایددست نداشت وپاهایش کوتاه بود... شاسی بلنددرترافیک دست داشت وماشالله پای داشت همه جا... ده: اگرنمی توانیم. ..اگرعرضه اش رانداریم. ..به بچه هاابراز عشق وعلاق نکنیم. .. بچه هاتعریفشان ازعشق با ما فرق می کند...چه می دانند ماگرفتاریم...نا بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 267 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک: کرده ام  تب ازغم ات ...باورنداری چک بکن ! آن قدربالاست آن تب... نیست کس را درتوانش مردنی ...چک بکن! دو: دولامپ...دردوسوی اتاق  ... وتاریکی بیرون ...بسیارسیاه... وزغ ها دنبال پشه نبودند... وسرمای بخاری بود پشت شیشه ها ... ما چسبیده بودیم به بخاری هیزمی وترک برمی داشت ...تن شان برای سوختن ...هیزم ها ... گرسنه بودیم ولی کم مانده بود ...که به عشق برسیم !!! سه: ترس وادارمان می کرد ...به هم به چسبیم ... دوگیلاس بودیم ودندان های دخترک ...شیری!!! چهار: سریع مبل هارا جمع کرد پشت وانت....بدو پشت فرمان نشست وجردن را آمد سمت جنوب... زنگ زد منزل :سلام ...دارم یه ست مبل می ارم خونه!....:چی؟مبل خریدی ؟.......:نه!ازخیابون برشون داشتم! ............:یعنی تو می خای من مبل کهنه ی مردمو راه بدم تو خونه؟.......:نه!نوان...هیچ اشکالی ام ندارن .........:ببین پول روکششون رونداریم ...می فهمی؟.............:گفتم نوان!... نیم ساعت بعد مبل ها ولوشده بودند روی فرش و خانم دکتر الف داشت گریه می کرد :ببین باچه بدبختی زندگی کردیم که تو...یه هم چین فکری به سرت زده ....:هیچی نیست ....حتی یه لکه ...جریان نوکه بیاد به ب بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 263 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 243 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک:یک درصدم فکر نمی کردی ...این همه عشق ...برده بودی ...نزد رقیب که بسنجی قیمت ...دو:درخت روی خوش به برف نشان نداد ...و شانه خالی کرد ...بهارگذشته ...شکوفه هایش زیر برف مدفون بود ...سه:بی محلی تو ...مرا خشمگین نمی کند کبوترم!ازبس که کرده ای ...می روم سراغ عشقم بوقلمون!!!چهار:کره توی ظرف روحی آب می شد و قراربود با تخم مرغ ها و گوجه فرنگی املتی درست شود ...مادر فریاد زد :بدوید الان همه رو می خورم ...کسی نیامد ...املت روی میز ماندو مادر کنار میز ...فشارخونش را گرفت :دقیقا 22!باز فریاد زد :نیائید می خورمش ...ازاتاق فرانک صدای غزل شاکری و ازاتاق فرهاد صدای حامد بهداد می آمد ...رفت دوغ پرنمک دهات را که خریده بود ریخت توی لیوان شربت تابستانی اش و تا خرخره نوشید .همسرش توی کتابخانه با همکارش تلفنی صحبت می کرد ...دوباره فریاد زد:معده ندارید بیائید !!!نه!خبری نبود ...تابه ی املت را کشید جلو و تا جایی که می توانست خورد .................................................تلفت آقای س تمام شد .فیلم نیمه شب اتفاق افتاد تمام شد و قلک غزل شاکری هم همین طور ...هرسه از اتاق در آمدند بیرون ...مادرافتاده بود بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 247 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک :خزیده ای به ذهن من ...چون مارهای کبری ...وعشق نی نواز توست ...وقتی بروز می کنی ...از ذهن باشعور من!!!دو:فریب خوی نباش ...مجنون قصه ها...تا گنجوی بسازد از تو ...مظلوم تری از لیلی !!!سه:آتشم!...بیشتر میان دست های تو ...جان دارم ...تا غرق شده میان خود درجمع کنار دریا ...چهار:بیمار یعنی زلیخایی که باورنکرد یوسف را!...یوسف!عشق کسی دیگر نبود؟حیف زلیخاها!...پنج:کلاسور وسیله ی جا به جایی جزوه هایمان بود ...انگارچرم بود ...ولی نبود ...کلاسور دانشجویی من سبزبود وهمیشه ...باروان نویس...خوش خط ...سریع ...هرچه را که استادها گفته بودند می نوشتم ...کمی بدجنس بودم ولی نه زیاد!!!چون به مخالفین جنس خودم هیچ گاه جزوه نمی دادم!!!...البته آن ها در جزوه گرفتن حرفه ای بوده و دوستان هم جنس خودم را مامور این کارمی کردند ...هیچی دیگر!آخرترم می دیدی کلا همه دارند جزوه مرا می خوانند ...ای روزگار!!!...............................................گاهی به مادرم می گویم خوب شد هزینه نشد و من برای تحصیل به خارج از کشور نرفتم!چون اکثر استادهایم امروز روز دردانشگاه های معتبر دنیا دارند تدریس می کنند !...مخصوصا استاد بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 258 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک:بریده ای به قد و قامت من ...رخت عشق ات را ..."عزیز"...چگونه نپوشم ؟...رخت اهدایی!!!دو:به مردن کسی نباید راضی بودن ...فقدان یک مورچه هم "گاهی"عدالت می آورد ...دم در!سه:مقابل آینه دیدی که چندان "هم"زیبا نیستی!....ولی چه سود !باورنداشتی که عشق "او"به"تو"...قشنگی روحت بود!!!چهار:این دنیا پراست از فیلسوف ...به خصوص که دردنیای جدید همه مان درحد یک مهندس کامپیوتر و لیسانس زبان خارجی داریم می فهمیم!!!سیاست فقط این نیست که سیاستمدارباشیم!گرداندن یک مجموعه از دوستان ...خانواده هم می تواند بخشی ازسیاست باشد ...دوراز جان همه ...بعضی ها چیزی دارند به نام "سیاست لگد "و می گویند درشکم مادرشان هم که بوده اند این کاررا می کردند وحلا هم.ولی شرط این است که میان بقیه بچرخی ...نه اینکه کاری کنی که ازچرخ بیندازندت بیرون...سیاست لگد همه جا جواب نمی دهد دورازجون مگر همه را "خ"و "ر"فرض کنیم که دردنیای کنونی محال است ودر روستا ها هم!دیگر پیدا نمی شود ..."خوددانید ...نگو نگفتی "!!!پنج:پنجره باز بود که گربه آمد و نشست ...آن قدر جیغ کشیدیم ...تا پسر همسایه آمد و بغلش کرد و برد ...کوچه!...شش:مزار شش گوشه ات...ا بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 251 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک:بسته بودم ...دولبت را ...به لواشک شیرین !ولبم پرشده بود ازحافظ ...جمع و پر اب لبم ...وقتی از شاخه نبات ...می گذشتم باتو!!!دو:اندوه فراوانم ...گذشتن ات از "خودم "بود ...دیدم بلد نبودی "خود ...یارخود "نگهداری!!!سه:حیف ...خاطره هامان  که ...زیر پا می رفت ...سوزانده بودم ...آن را برآب جوی کوچه ...چهار:آقای ف دویست کارتن سیب زمینی مارک پی خریده بود و شناسه هایشان را کنده بود و فرستاده بود شرکت جهت قرعه کشی و برنده شدن یک باب مغازه ...شب داشت سیب زمینی سرخ شده می خورد که یاد کودکیش افتاد ...سیب زمینی آب پز!رفت تراس و یک سیگار روشن کرد و لگد محکمی به یکی از جعبه های سیب زمینی زد که گذاشته بود کنار تراس ...تلفن را ازجیب زیر شلواریش در آورد و به همسایه بغلی زنگ زد و گفت:زود بیا !آقای ن آمد "درحای که از تعجب شاخ در آورده بود "...همه جای خانه سیب زمینی بود و جعبه های له شده ی روی هم . آقای ف گفت...باید همین امشب از شر همه اشان راحت شود ...آقای ن خندید....................................................................................آقای ن سیب زمینی هارابرد محلهی قدیمی شان و از هر جعبه 20 کیل بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک:دیوار صوتی شکسته ای .ترک برداشت شیشه ها ...کنکورقبول نشدی !!!لیلی جوابت راداد؟!!!دو:گفتم بروم پی کاری ...کارم عشق ورزی شد ...استخدام تو هستم ...ماهی 4تومن باید بدهم!!!سه:کودکستان دلم پربود از بچگی های تو ...تا به دانشگاه بیایی ...موی سیاهت کجا بود؟!!!چهار:می خندیدی ...بهایش اشک های من ...چه می دانستی طنز زندگی تو ...چه قیمتی برای من داشت ؟!پنج:از کوره در نمی روم ...اتفاقا بگذار بسوزم ...این همه عشق که دور توست ...تعریف های من نادان است !شش:مزار شش گوشه ات توی چشمم جای دارد ...کورو نابینا شوم اگردروغ بگویم ...که قلب من آن جاست ...هفت :قدیم ها همه دوست داشتند که مثل چرچیل سیاستمدارباشند ....بعدها خانم ها با ابروی نازک و کت و دامن درمهمانی ها خودشان را تاچر می دانستند ...با این تفاوت که کمی آن طرفتر مادر شوهرشان نشسته بود و یک آره تو بمیری حواله اشان می کرد و قاه قاه می خندید چون منظور از تاچریسم سیاست اقتصادی بود و مادر شوهرها قبل از اینکه فیش حقوقی به منزل پسرشان برسد حق مادر شوهری را برداشته بودند !!!"اصلا چی گفتم"!!!هشت:بیدارشو این خواب گران ..خواب جهان است ...فردا که بمیریم به چه بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 247 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک: بیرون رفتی از دنیای عشق من...مردی ؟! هنوزنه!دارم مسیح وار صلیب عشق تو می کشم ...بردوش!!! دو: گویا که تورا باید می کشت"خوشگلیم "... ای وای!قلب من ...معذرت...که "تو خوشگل نبوده ای "... سه: در افسانه های ایرانی ...زن ایرانی ...به تربیت مردانی می پردازد که می روند وجانشان را برای جامعه ایرانی به یزدان پاک اهدا می کنند ... نه افسانه ...که امروز هم همین طوراست واین ربطی به مذهب کسی دراین خاک ندارد ... باشدکه شخصیت زن ایرانی را به این معیار بسنجیم که فراوانند و خودمان هم به عنوان زن و همسر ازاین مسیر برویم ... گاهی بعضی کارها دل انسان را به درد می آورد و شایسته نیست وقتی بازو بند پهلوانی مردانمان را ما داریم می بندیم ....جایگاه خودرا فراموش کنیم ... درد مادیات همیشه بوده ولی بیائیم خودمان را با حقی که در جامعه به خاطر شغل مان ...می دهند دریک کفه نگذاریم ... گاهی ممکن است مجبورشویم کارهایی بکنیم ...کمی بسنجیم ...بعضی جایگاه ها اصلا درشان ما نیست ...بهتراست از کنارشان بگذریم .... انشالله که به این درجه برسیم ...نه آن درجه ها که بعضی مردهای رئیس می خواهن به زورهم که شده روی شانه های ما بچسب بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 324 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:35

یک:تعبیرخواب برف ...آفتاب بود ...آنقدر سبک پاشد ...که رفت روبروی کوه ایستاد!!!دو:طلا در تاریخ آمریکا وکشورهای غربی مهم است ...هرچند عمر آمریکا به مکتب اقتصادی مر کانتلیستها نمی رسد ولی کلا اسپانیش ها به ذخیره ی طلا اعتقاد داشتند و بعد از آن که قدرتشان دراروپا به تجارتگرانی چون هلند و انگلیس رسید ازهم پاشیدند چون تجارتگران به سرمایه گذاری اعتقاد داشتند و بهمین دلیل جیمز وات یک شبه باچیزی به نام "بخار"انقلاب صنعتی را فراهم دید و دیگرچه وچه تا استعمار ..............کلا همه ی این ها یادم آمد به خاطر جک لندن !و کتاب هایش که خاطره جستجو گران طلا و سگ هایشان بود ...سگ های سورتمه بری که جستجو گران طلا بدون ان ها در سرزمین های شمالی آینده ای نداشتند ...یک سگ هم به نام سپید دندان بینشان بود ...........!!!سه:غم تورا از روزی که خورده ام ...پیرم!به روزه نیست ...قلبم به تیر تو ...خون می خورد ...چهار:بین روزهای شادی ...روزهای غم گم شد ...تو عشق غم بودی ...گشتی دقیق روز تولدم ...پیدایش کردی !!!پنج:مرد چمدان اش را بسته بود و هنوز وقت حرکت نبود ...می خواست جوری برود که کسی نفهمد ...شال گردن اش را محکم بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : دیدگاه امام علی در مورد زنان,دیدگاه امام علی درباره علم,مدیریت از دیدگاه امام علی ع, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 264 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک:آمده ام میان قلب کینه توز تو ...عشق بکارم!چه دل خوشم؟آمدم بیکار غیر ازاین دیگر چه کارها؟!!!دو:منزل ات پشت خیابان پشتی بود ...باد باید بوی تورا می برد جنوب ...سر از شمال دیوارهای شهر در آوردی ...سه:برده اند دلم را بسوزانند ...درونش را به باد دهند ...بگذار ببرند ...درذهنم یک عشق دیگرهست ...گورهمان دل رسوا!!!چهار:خانم ب رئیس بخش پ شده بود وداشت خوب بالا می رفت که آقای ج از او خواستگاری کرد ...خانم ب که نمی خواست شغل و آینده را ازدست بدهد ازدواجش با آقای ن را پنهان کرد و به آقای ج گفت که پدرش مخالف است ...مدتی گذشت وخانم ب رئیس الفبا شد و انگار هنوز آقای ج ازاو خوشش می امد ...وخانم ب اصلا و ابدا اجازه نمی داد که دم آقای ج و آقای ن بهم بخورد ...تا اینکه برای مرخصی بارداری وزایمان باید می رفت ...می دانست آقای ج بسیار شوک می شود وشاید برخورد خوبی پیدانشود بهرحال جانش را میان دستش گرفت ووارد دفتر آقای ج شد ...ناگاه خانم ع را دید که دارد باآقای ج دریک ظرف ناهار می خورد!سلامی ردوبدل شد وآقای ج گفت :...اه خانم ب شنیده ام که دارید تشریف می برید ؟!!!خانم ب بالحنی آزرده گفت :...نه ...بله ...البت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 213 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک:گورقلبم را کنده ای ...میان دفتر شعرهایت ...آن جا که زبان شعر مرا ...بی وفا خطاب کرد ....دو:باران تهران ...که کاه محال است ...باز می آید ...تو ...نمی آیی ...باران دختر خاموش کتا بها...سه :جنگل مرا می بلعید و نور انگار با آفتاب می رفت ...کلبه ای داشتی که دود ش نشان می داد ...هنوز منظر شکارهستی !!!چهار:پرسشم از تو نگاه یک عکس است ...که از درون آن ....من و تو پیراهنی ابری پوشیده ایم !!!پنج:جامعه ی پسا پسا مدرن1و همین طور که دارد پساهایش مدرن تر می شود ...دلیل ندارد که انسانیتش هم به قعر تاریخ برگردد...بلکه باید یک فکر به حال انسانیتش هم بکند ..............براساس آن چه خوانده ام ...حاکمیت کلیسا و قرون وسطی ...باعث شد که مردم اروپا وبعد جاهای دیگر غرب قانون را به محکمی بسازند تا هیچ جایش درزی برای نفوذ نداشته باشد ...واین البته ...برای دوره های تاریخی ما بعدها جالب بود که چرا قانون اروپا درکشورما اجرا نمی شود؟این پاسخ کوتاه وظریفی داشت که البته پاسخ داده شد چراکه دین و مذهب ما ازابتدا خودش با قانون همراه بود و البته که برای اجرایش کوتاهی ها شده بود و آن ها که بدرستی به این تشخیص رسیده بو بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 271 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک :افتاده ای به دامن من ...چون سیب قرمزی ...نقش تو می کشم روی بوم ...چون افسانه ی نیما یوشجی ...دو:بدن کشش بیدارماندن ندارد تا ابد ...یک جای خواب لازم است ...وقتی خسته ای ...همان گور غنیمت است ...سه:لابه لای کتاب ها چون پنیر هست می گویم !...بعضی ورق ها ...به کلفتی بربری ...نان دارند !!!چهار:دیوار سر تا سر کتاب است ...می گردد تا کتاب"عشق یک موش به پنیر لیقوان "را پیدا می کند ...هی می خنددو هی می خواند ...صدای موبایل هی در می اید ...یک درمیان برای اس ام اس وشارژنداشته برقی ...درانتهای کتاب موش درحالی که فریب پیتزا فروش را می خورد و عاشق پنیر آن می شود و دوعشقه ...کلی غش غش می کند و موبایل کلا خاموش می شود ...می رود و برای خودش چایی شیرین درست می کند و دو تکه نان تافتون درون فر برقی می گذارد و پنیر لبنه را باز می کند و کیف می کند که امشب باز نان و پنیر می خورد ...مادرش در اپارتمانش را می زند ...وای بازهم زرشک پلو با مرغ ...لبخند می زند و می گیرد وآن قدر از دست پخت مادرش و اینکه دستش درد نکند می گوید تا اومی رود ...بدو پنجره را باز می کند و هی پیشت پیشت می گوید تا گربه ی چاق و چله ی همسا بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : از ضمیر خاک می گویند راز, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک:درد دارد دوری ...وتومی پیچی ...بدون اینکه کسی بداند ...هیچ نسخه ای پیچیده نیست ...برای دردهای ناشی از فراق !...دو:صدسال گذشت ...رفته ای برگردی ...من منتظرم ...پشت همان پرده که پنجره اش دگر نور ندارد ....سه:بدبخت شمع جمع شاعران ...که می سوخت ...هم به روشنایی جمع و هم به سوز سخن ...چهار:دیگر حوصله ای نیست برای ورزیدن عشق ...دیگر هوا آلوده شده ...ما کجا ؟سینما کجا؟پارک کجا؟!!!پنج:شوک شده بود و نمی دانست چکارباید بکند...پنجره آشپزخانه را بست ...وگفت:کوچولو بیا ...کوچولو منتظرم ...نمی دانست خواهر کوچکترش اورا چه صدا می زد ...شاید فی فی انگار اسمش فتانه بود ...بعد بشکن زد و گفت :من نمی خوام اذیتت کنم ...رفت وپشت مبل ها را زیرورو کرد ...زیر تخت ...حمام ...دستشویی ...ولی نبود ...انگار آب شده بود و رفته بود ...عصبانی شد ...چاقوی آشپزخانه را برداشت ...:تیکه تیکه ات می کنم اگه نیای فیفی بدبخت ...ولی خسته شده بود و فکر می کرد ...انقدر ارزش ندارد ...چشمش را گشاد کرد و گفت :به جهنم بری بمیری !!!که ناگهان صدای در اپارتمان شنیده شد و خواهر کوچکتر ش آمد ...بعد از سلام و احوالپرسی پرسید:اذیتت که نکر بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 253 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک:درآینه دست بردم که جیوه اش می سوخت ...کجاست چنین عشقی که پیدا نمی کنم ...نمی کند ....حتی تورا در اینه ای؟دو:بین دوگل تفاوت است ...من آفتابگردانم ...تو گل رز...من میان دو دندان طعم خوش ...و تو بوی پیراهن باغچه ای !!!سه:گذار کن زقلب من چون تیر زهر آلود ...بکش که قبل تو هم چنین کرده اند لیلی و فرهاد ها...چهار:فردا کلاس درس تعطیل است و من باید بگردم کوچه ها...مجنون ام درکلاس و تو نیایی بوی تو در کوچه هاست ...پنج:خواهرم ...یکروز بالاخره اینجارا می خوانی ...و خوش بختانه درکنار زبان انگلیسی هنوز حروف یادت هست تا فارسی بخوانی و بنویسی ...آن قدر خواهر بوده ای که از راه خیلی دور دوسه تا قاره را کنار بزنی وبیست و چهار ساعت درهواپیما بنشینی و بی خیال تفریحات و سرگر می های کریسمس بیایی تا مراببینی و بروی ...و برای همین کارکوچک!باید چند هزار دلار که اینجا می شود فلان قدر تومن پرداخت کنی ...آفرین که هنوز بلدی چطور در جمع مان لباس بپوشی و چه طور مانتو بپوشی و چه طور دل مارا بخری ...خدارا شکر که چون تو گل هایی درجامعه مابسیارند و انشالله بیشتر شوند تا ما افتخار کنیم یک آموزگار ایرانی دارد به بچه ها بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : یه ساله رفتی و اسمت هنوز,یه ساله رفتی و اسمت,یه ساله رفتی, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16

یک:بیرون بیندازمت از دلم دیگر کجا روی ؟!ازبس که رفته بودی ..."همه جا"...قلب من جای دیگرت نبود؟!!!دو:استخرچشم من ...جای شنای توست ...وقتی که پوشش ات ...غزل حای حافظ است !!!سه:درون پاکت به جای پول ...چندبیت شعر ...عروسی ات مبارک!!!مگر شعارتو "عشق زمینه ساز مادیات است"نبود؟!!!چهار:تازه عاشق ات شدم وقتی که می رفتی ...همین وقت شناسایی ات ...عامل بردن قلبم شد!!!پنج:کلاه را روی سرش کشیده بود وداشت چرت می زد که ...از دور صدای تق تق نزدیک شد ...بالای سرش ایستادو محکم گفت :ازاینجا تا ونک چقدر؟...پاهایش را جمع کرد ...کلاه را عقب کشید و گفت :خوبه بگم 90 تومن؟!خانم لبخندی زد و گفت:اه !10 سال پیش با تریلی از آزادی اسباب کشی کردیم تا ونک 90 تومن ...باور می کنی ؟!خندیدو گفت :نه؟! ...خانم آینه اش را در آورد ولب هایش را چک کردو ادامه داد:بالاخره چقدر؟!نشست وخیلی جدی گفت:ما اهلش نیستیم !...خانم جدی ترگفت:اه ...اهل مسافرکشی نیستی ...یا؟!.....ادامه داد:ببین پیاده از اینجا تاونک ده قدمه ...مسخره!!!خانم گفت:پای من مصنوعیه !باور می کنی می خوام 90 رو بدم؟!!!پاشو دیگه ...بلند شد و خندید ...زیر شلوارش را تازیر س بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : کندن پوست سر,کندن پوست سر انسان,کندن پوست سر نوزاد, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 336 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:16